عکس و عکس و عکس
سلااااااااااااااااااااام دخنرای نازم مامان رو ببخشید که اینقدر دیر وبلاگتون رو آپ میکنم وقت نمیکنم و البته یکمی هم تنبلی!!
عزیزای دلم دارین بزرگ میشین و این رو ما نه با چشممون می بینیم نه لمس میکنیم این رو فقط عکس و فیلماتون به ما نشون میدن
تو این مدت پیشرفتای قابل ملاحظه ای داشتین هانیتا جون که دیگه غلت زن قهاری شده و دور خودش میچرخه هانا جون هم که دیگه یه جا بند نیست و همه ش باید از زیر میز و مبل بیاریمش بیرون
صداهای قشنگتون طنین انداز لحظه هامون شده ... هانیتا جون دًدًدًدً میکنه و میگه اوووووووووو بوووووووووووووووووو باااااااابااااااااااا ایممممممممممممم ماااااااااااااا و هانا جیگرم که این روزا با خواهرش هم صدا شده و میخواد بره ددر و همه ش دًدً میکنه فداتون بشم که وقتی پیشتون نیستم و صداتون میاد دلم واستون غش میره انگار مدتهاست ندیدمتون میام و کلی قربون صدقه تون میرم ...
یه کار جالبه دیگه هم که هانیتا انجام میده اینه که پاهاش رو گیر میده رو زمین و کمرش رو میچرخونه و میخنده انگار داره قر میده
هانا هم که ورزشکاری شده و حالت شنا رفتن می ایسته انگار دوست داره پاشه بایسته و البته یه کار خیلیییییییی قشنگه دیگه این که رو شکم که خوابیده وقتی میخواد چیزی رو با دقت نگاه کنه دستش رو میزاره زیر چونه ش اینقدر ناناز و ملوس که نگووووو
خوب دیگه بریم سراغ عکس ها
هانا نفس
هانیتا جیگر
قربونتون برم که اسماتون رو میشناسین و وقتی صداتون میکنم برمیگردین نگاه میکنین اینجا هانیتا جونم رو صدا کردم و دخترم میگه بله مامان
هانا جونم عاشق این حرکتتم
فرشته ها مشغول بازی با جدیت تمام
فدای اون خنده قشنگت و برق نگاهت
هانا جون شیطون بلام تب کرده(بعد از واکسن شش ماهگی)
یه عروسک مثل خودم!!
خیلی زیاد جیگرین با اون فیگوراتون
خوب دخترم دوست نداره بخوابه
آخه فسقلی اون زیر دنبال چی میگردی؟؟؟
وقتی هانا خودش رو به سفره میرسونه
فداتون بشم گل کوچولوهای ناز
قربون احساسات قشنگتون بشم
معرفی میکنم هانا ورزشکار
هانیتا جیگر مشغول بازی با ریسه های پرده
هانا خانوم کنجکاو سر قبض برق چه بلایی آورده
اما تاسوعا و عاشورا که باباجون نذری داره و شما هم اولین سال بود که تشریف داشتین و همه کلی ذوقتون رو کردن و ازتون عکس گرفتن وخلاصه شما خوشگل خانوما کلی دلبری کردین و شدین نقل محافل
این جا رفتین پای دیگهای نذری و بیمه امام حسین شدین
زیر پرچم امام حسین همیشه سلامت و خوشبخت و موفق باشین
البته دخترای عزیزم دوست داشتیم با بابایی ببریمتون شیرخواره ها که چون روز قبلش واکسن زده بودین نشد که بریم
این جا هم شما خوشگلایین با نوه عمه من مهرسا که با لباسای یک شکلتون سه قلو شده بودین
خوب صد البته میان ماه من با ماه مردم!! تفاوت از زمین تا آسمان است ...
هانا و هانیتای عزیزم براتون جزییات رو ننوشتم که بتونم بیشتر به خودتون برسم واسه همین یه دفتر گذاشتم کنار که هر روز اتفاقات اون روز رو مینویسم که بعدها ضمیمه وبلاگتون تقدیمتون بشه
پرنسس خوشگلای مامان میدونین که بی اندازه دوستتون دارم مراقب خودتون باشین عزیزای دلم