9 ماه انتظار زیبا در بک نگاه!
سلام عزیزای دل مامان دخترای نازم مامان رو ببخشید که اینقدر دیر وبلاگتون رو درست کردم آخه عزیزای دلم شما از لحظه پیدایشتون زندگی ما رو دگرگون کردین چجوری؟؟میگم براتون
از اینجا براتون بگم که تاریخ 12 مهر 91 بود که مامان بابا از وجود یه فرشته تو زندگشیون با خبرشدن و خیلی خیلی خوشحال از این قضیه میدونین که تولد مامان 16 مهره و من بهترین کادو تولدم رو از خدا گرفتم
روز 18 مهر من رفتم پیش دکتر و سونوگرافی و همون موقع فهمیدیم که خدا به ما دو تا فرشته داده و به خاطر همین دکتر واسه من استراحت نوشت و از اونجا دور جدید زندگی ما شروع شد بابا صبح که میرفت سر کار من هم باهاش میرفتم خونه مامان جون تا شب حدود دو ماهی اینجوری پیش رفت تا اینکه مامان حالش بد شد و بنا به صلاحدید بزرگترا من خونه مامان جون اینا موندگار شدم و بابا اونجا میومد بهم سرمیزد تو 4 ماهگی دکتر مجبور به جراحی شد با وجود خطراتی که واسه شما داشت ولی باز هم خدا بی جوابمون نذاشت و با دعاهای همه مخصوصا باباجون مشکلی پیش نیومد ...کمی بعد خونه رو عوض کردیم اومدیم جفت خونه مامان جون اینا
خلاصه عید شد و ما اولین سال تحویلمون رو با شما که تو دل مامان بودین جشن گرفتیم و یه سال خیلی خوب رو شروع کردیم سالی که شما گلهای باغ زندگیمون شکفتین و اومدین پیش ما
روزها گذشتن تا ساعت 3 نیمه شب روز سه شنبه 17 اردیبهشت شد و کوچولوهای مامان واسه اومدن عجله کردن آخه فسقلیای من فرار بود شما 5 خرداد به دنیا بیایین من که باورم نمیشد گلهای ناز من شما رو خدا سالم سالم فرستاد تو بغل ما بدون اینکه حتی یک روز نیاز به دستگاه داشته باشین
امیدوارم آغوش ما لیاقت شما فرشته های پاک و معصوم رو داشته باشه و بتونیم مامان بابای خوبی براتون باشیم.
عزیزای دلم به دنیا خوش اومدین