هانا هانیتاهانا هانیتا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

فرشته های آسمونی

روزهای قشنگ با شما

سلامی به رنگارنگی روزای قشنگ پاییزی به دخترای نازنینم که زندگی ما رو سراسر بهاری کردن ; جونم براتون بگه از این روزایی که پشت سر گذاشتیم و از کارهای جدیدی که شماها انجام میدین   عزیزای دلم این روزا دارین بزرگ شدنتون رو رسما نشون میدین و میگین ما دیگه نی نی کوشولو نیستیم دیگه اجازه نمیدین به کسی شیشه شیرتون و بگیره ومی خواین خودتون بگیریدش با این دستای ناز و کوچولوت شیشه تون رو میگیرین و  تا ته حلقتون میبرین تو دهنتون وقتی هم ک دارم بهتون غذا میدم با دو تا دستتون دستم رو میگیرین اطرافیاتون رو میشناسین و دوست دارین همیشه یکی پیشتون باشه و  باهاتون بازی کنه و حرف بزنه شما هم بخندین و ذوق کنین و با صدا...
14 مهر 1392

باز هم عروسی

بازم سلام و صد سلام خدمت شما گل دخترای ناز خودم خوب جونم براتون بگه باز هم با هم رفتیم عروسی 25 شهریور برای دومین بار رفتین عروسی...این بار عروسی دختر دایی من بود عروسی آآزاده و حامد چون شما واسه عروسی قبلی خیلی خوش اخلاق بودین و خوشتون اومد حنابندون هم رفتیم ...شب حنا بندون همین که وارد مجلس شدیم همه اومدن سمتمون و من شما رو ندیدم دیگه ...دست به دست میچرخیدین همون موقع هم واستون یه اسفند مفصلی دود کردن که چشم نخورین آخه خوذدتون نمیدونین چقدر جیگرین...اون شب شما خیلی خوش اخلاق بودین یکمی هم تو اون شلوغی خوابیدای مین و ما زودتر اومدیم خونه که خسته نشین واما شب عروسی : اولش همه چیز مرتب بود و هانا جون هم خواب بود و شما که هم چنان شیرین...
5 مهر 1392

غلت زدن هانا جونی

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام فرشته های آسمونی ، حال و احوالتون چطوره عروسکای من؟ من هم که حسابی با شما گل خانومای ناز مشغولم دیگه بازیگوش شدین و نمیشه یک لحظه ازتون چشم برداشت ...کم کم هم دارین با هم رابطه برقرار میکنین به هم دیگه نگاه میکنین واسه هم میخندین و به زبون قشنگ خودتون با هم حرف میزنین بعضی وقتا هم دعواتون میشه هانا خانوم گل خیلی جیغ میکشه و هانیتا خانوم خوشگل میترسه لب میذاره و میزنه زیر گریه ولی دیگه هانیتا هم به صدای جیغ های هانا عادت کرده و گریه نمیکنه  و آخه خودت هم دیگه جیغ میکشی.... و اما بگم از موفقیت بزرگ هانا جونم بلاخره پس از تلاشهای بسیار دختر نازم تونستی غلت بزنی جمعه 21 شهریو...
5 مهر 1392

تبریک روز دختر و چهار ماهگی گل دخترام

سلام عزیزای دلم اومدم با دو تا تبریک اول روز دختر رو بهتون تبریک میگم 16 شهریور ولادت حضرت معصومه و روز دختر بود من و بابایی براتون کادو خریدیم و اولین روز دختر شما رو جشن گرفتیم الهی که 120 سال جشن روز دختر بگیرین میوه های دل مامان فدای دخترای نازم بشم من که همه دنیا رو واستون میخوام خداوند لطیف ترین روح را در لطیف ترین بدن آفرید روزتون مبارک که خدا شما را دختر آفرید...       دومین تبریک  هم  به مناسبت چهار ماهگیتونه عسلای مامان باورم نمیشه چهار ماهه شدین چهار ماه خیلی زود گذشت و شما روز به روز بزرگ تر و شیرین تر میشین و من روز به روز بهتون وابسته تر میشم و عشقم نسبت به شما...
17 شهريور 1392
1