از تولد تا 2 ماهگی
سلام عسلای مامان
بازم دیر شده و باید دو ماه اول زندگیتون رو خلاصه بگم
خوب گلای ناز مامان 17 اردیبهشت 92 آغوش ما پذیرای حضور نازنین شما شد و وجود کوچولوی شما شد همه زندگی مامان بابا
هانای عزیز ما ساعت 5 و 45 دقیقه صبح با وزن 2400 و هانیتای عزیز ما ساعت 5و 47 دقیقه صبح با وزن 2150 دنیای ما رو روشن و پرستاره کردین عزیزای دل من سلامت به دنیا اومدن شما بزرگترین نعمت خدا بود
جیگرای مامان ممنون که با حضور پر عشقتون از همون لحظات اول تولدتون به زندگی من و بابایی معنای دیگه ای دادین
عزیزای دلم شب اول با این که تو بیمارستان بودیم ولی برای من خیلی لذت بخش بود شما رو تختای خودتون ناآرومی میکردین و دوتاتون تا صبح رو تخت مامان بودین و خیلی ناز خوابیدین خیلی شب قشنگی بود خیلی زیاد
خوب دیگه اومدیم خونه و این هم عکس دومین روز تولدتون
عکسای 5 روزگی عشقای مامان بابا
هانا کوچولو در خواب ناز در حال تفکر
این هم هانیتا کوچولو در خواب ناز
قند عسلای مامان 7 روزگی آزمایش زردی دادین و متاسفانه سه شب زیر فوتوتراپی موندین تا زردیتون پایین اومد خیلی روزای بدی بود خدا را شکر که به سلامتی گذشت شب اول دوتاتون یه دستگاه داشتین کلی میزدین تو سروکله همدیگه بابایی واسه شب بعدی یه دستگاه دیگه هم گرفت و جیگرای مامان رو جدا گذاشتیم نفسای مامان وقتی می خواستیم چشماتون رو چشم بند بذاریم دل مامان براتون کباب میشد اینم یه عکس از اون روزا
این هم برای همون روزاست
مامان فداتون بشه روزا پشت سر هم گذشتن و شما هم روز به روز بزرگ شدین و عشق ما به شما بیشتر و بیشتر شد عزیزای دل مامان اولین مهمونیتون رو 17 روزگی بود که با همدیگه رفتیم خونه مامان جون
این هم عکس 17 روزگیتون با بابا وحید
پرنسسای ناز من تا 23 روزگی بیشتر شیر مامان رو خوردین و یکی دو وعده تو روز هم شیر خشک با قاشق خوردین روز 23 دکتر گفت با شبشه شیر بخورین و بیشتر شد شیر خشکتون نفسای مامان شما سالم باشین هر طری که دوست دارین ما هم همه جوره درخدمتتونیم
اینجا 28 روزگیتونه نفسای مامان
جیگرای من اینجا یک ماهتونه و شما آماده شدین بریم خونه خاله جون
فدات بشم هانا جون داری پستونک میخوری
هانیتای گلم شما هم که اصلا رو بالشتت نمیمونی
اینجا یک ماه و ده روزتونه طلاهای مامان
فدای خوابیدن نازتون بشم من
قربونتون برم دخترای بازیگوش من
دخترای عزیز دل ما 17 تیر واکسن دو ماهگیتون رو زدیم فداتون بشم خیلی اذیت شدین هانیتا جیگرم خیلی گریه کردی مامان قربونت بره خدا را شکر بعد از دو روز خوب شدین
عشق کوچولوهای من چند روزی صبحها واسه مامان خیلی میخندین و صداهای خوشگل خوشگل از خودتون در میارین
اینجا دو ماه و 4 روزگیتونه
همه زندگی ما انشاالله خدا همیشه نگهدارتون باشه و ما هم بتونیم به بهترین شکل از شما امانت های خدا مراقبت کنیم و مامان بابای خوبی براتون باشیم
لازمه از همه که کمک کردن بویژه مامان جون خیلی خیلی تشکر کنم که این مدت خیلی زحمت ما رو کشیدن مامان جون دستت رو میبوسم
خوب نفسای مامانی واسه نوشتن این پست 7 تا 8 ساعت وقت گذاشتم آخه جیگرای من نوبنی بهونه گیری میکردین و مامان باید بهتون برسه الهی قربونتون بشم خیلی عاشقتونم