اولین عروسی با حضور پرنسسای مامان
سلام طلا خانوما
نازگلای من اولین عروسیتون رو 6 شهریور 92 تجربه کردین که عروسی پسر عموی مامان بود احمدآقا و نرگس خانوم!!
و اما شرح ماجرا
حنا بندون که نرفتیم و موندیم خونه و بابا هم که یزد بود ساعت 9 رسید خونه بابایی عزیز دل ما خسته نباشی...
خوب اما روز عروسی من شما رو از ساعت 5 آماده کردم گفتم اگه خوابیدین واسه لباس پوشیدن اذیتتون نکنم بیدار نشین البته اگهههههههه خوابیدین و تا ساعت 7.5 من و بابا در تلاش برای خوابوندن شما که بی نتیجه موند و خودمون سریع آماده شدیم و رفتیم دم در تالار خاله تا شما رو دید گفت برین واسه چی اومدین خوب جیگرا رو که چشم میکنن آخه ماشالله خیلی خیلی ناز شده بودین وقتی رفتیم داخل تالار با این صحنه روبرو شدیم انگار همه منتظر دیدن شما بودن و من هم نگران از اینکه شما از سر و صدای زیاد بترسین و گریه کنین غافل از اینکه دخترای خانوم مامان کلی از این جو خوششون میاد و ذوق میکتن ...خلاصه همه عروس و داماد یادشون رفته بود و اومدن سراغ شما دلبرا مامان جون هم میگفت ایــۀ الکرسی بخونین واسه دخترام که مجلس رو چراغونی کردن
این هم عکس شما جیگرا
عکسای خوشگلتون فعلا تو دوربین خاله است که بعدا میزارم واستون
این رو هم بگم چون شما خیلی از صدای آهنگ خوشتون اومده بود از اون روز به بعد صدای ضبط خونه مامان جون اینا همیشه بلنده و ما هم واستون میرقصیم که شما خوشحال باشین
گل کوچولوهای مامان همیشه شــــــاد شـــــــاد شــــــــــــــــــــــــــــــــــاد باشین
عاشقتونم
|